اقای پدر شدنت مبارک

ساخت وبلاگ

میخوام از روزی که آقای همسری فهمید اقای پدر شده بنویسم

روزی که من و اقای همسری رفتیم پزشک و برام سونو بارداری نوشت اقای همسری خیلی ذوق زده شده بود موقع سونو همراهم بود و نینی کوچولوی فینگیلی که توشکم مامانش بود و میدید اونموقع نینیمون اندازه یدونه کنجد کوچولو بود

تو راه برگشت اقای همسری مهربونم از خوشحالیش اشک شوق می‌ریخت

 ولی بماند که آقای نامردیم برای خانومش هیچی کادو و شیرینی نخرید


ماجراهای من و همسلی جونیم...
ما را در سایت ماجراهای من و همسلی جونیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0hamsali-man4 بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 5 ارديبهشت 1401 ساعت: 19:03